EVERYTHING نحوه مهار نرخ ارز و سکه (طنز) - گرانی و تورم و موارد مشابه آن، سبب شده است که قیمت همه آنچه در بازار قابل خرید و فروش است، چنان بالا برود که ظاهراً پایین آوردنش کار یک نفر و دو نفر نیست. بر همین اساس، کل مسوولان مملکتی و تمام مرتبطین و غیرمرتبطین به مقوله اقتصاد در تلاش شبانه روزی هستند تا گرانی و تورم زا مهار کرده و این آهوی گریزپا و مرغ وحشی را شکار یا رام فرمایند. در همین راستا شنیده شده است که بعضی از مسوولان، وعده کاهش نرخ سکه و دلار را در قالب یک هشدار، ارائه دادهاند. هشدار مربوطه به خریداران سکه داده شده بود که به امید گران شدن آن اقدام به خرید نکنند چرا که بزودی این قیمتها روند نزولی به خود خواهند. خبر فوق نشان میدهد که به دلیل مهار گرانی بازار مرغ! و کاهش شدید قیمت این محصول پروتئینی (که اگر چه اکنون محقق نشده است اما بالاخره محقق میشود! مسوولان ما کارآمد هستند) در مرحله بعد و طی یک اقدام خیلی جسورانه و بسی قدرتمندانه، نرخ ارز و سکه نیز مهار خواهد گردید. قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد . پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد . مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی این پول زیاد داستانش چیست یا به تازگی به شما ارث رسیده است . زن در پاسخ گفت خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام . پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید ! مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد ۲۰ هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ۱۰ صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است . مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ۱۰ صبح برنامه ای برایش نگذارد . روز بعد درست سر ساعت ۱۰ صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت . پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به درآورد . مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد . وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد . مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد . پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر ۱۰۰ هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند !
لپ تاپ رو پامه دارم باهاش کار میکنم بابام اومده تو اتاقم میگه لپ تاپت روشنه؟ میگم پـــ ن پـــ رو زمین داشت گریه میکرد گذاشتمش رو دلم آروم بگیره! بعد بش میگم: کاری داری باش مگه؟ میگه پـــ ن پـــــ صدا گریه اش تا تو اتاق من میومد اومدم بهت بگم گناه داره بغلش کن!!!
(((((((((((((((((((((((((((((((((((
بابام با چکش به جای میخ زده به دستم از درد دو متر رفتم آسمون اومدم پایین ... تازه میپرسه خورد به دستت؟ پـــ ن پـــ یاد گل خداداد عزیزی به استرالیا افتادم، دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، عجب گلی بود عجب گلی...!
(((((((((((((((((((((((((((((((((((
یارو با موتور زده بهم ....خوردم زمین سرم شکسته داره خون میاد اومده میگه: سرت داره خون میاد؟ پـــ ن پــــــ من خودنویسم جوهرم پس داده!!
برای دیدن ادامه پ نه پ ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید ادامه مطلب ... درباره وبلاگ آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آرشيو وبلاگ نويسندگان موضوعات پيوندها ![]() ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |